۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه


- قارچ های غربت -
با شیونی هزار ساله بر گونه هایم
اندک
اندک
نیست می شوم
زیر سایه ی مسموم
این قارچ های غربت
که می رویند
از آسمانی که تقسیم اش کرده اند
و دیگر، آبی نیست


ماه
از پس پنجره ای که از آن من نیست
می خندد
دشمنانه
به صندوقچه ی مادرم
که پُر از صدای شکستن است

فکر من پُر می شود از زمین
زمینی که از آن من باشد
زمینی که از آن من بود
زمینی که باید مال من باشد
زمینی که که خیالم در آن
بازی کند
و زمینی که رد پاهایم برآن بماند
برای همیشه
و تا عشق هست


نمی خواهم که نیست شوم
زیر سایه ی مسموم
این قارچ های غربت.

هژبر- روتردام

۶ نظر:

مرضیه گفت...

نمی خواهم که نیست شوم...دلنشین بود.

مرضیه گفت...

نمی خواهم که نیست شوم...دلنشین بود.

علیپور گفت...

سلام آقای میر تیموری
بسیار از سروده اتان لذت بردم
قارچهای غربت و آسمان به یغما رفته
چه دشوار است پناه بردن به زیر سایه های مسموم این قارچهای لعنتی
واقعا زیبا بود
زنده باشی
جناب میر تیموری اگه ممکنه این سئوال را پاسخ بفرمایید
آیا شما لک زبان هستید؟
سپاس

صحبت گفت...

هنر مند گرانمایه

هژیر عزیز

سپاسگزارم از جناب علیپور که موجب شد با هنر مندی تمام عیار و اندیشمندی فرزانه آشنا شوم ...
عطر وطن با بوی غربت از لا به لای واژگان این شعر می تراود

ناشناس گفت...

باسلام
در صورت تمایل در مورد هنر مجسمه سازی میتوان با هم تامل داشته باشیم.
شیرخانی-رستم نیا
ایلام
www.ilamtandis.blogfa.com

علیپور گفت...

با درودی دوباره
به هم تباران سری بزنید
با سپاس