۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

- چه کنم-

این همه آبی در آسمان
این همه شوق پرواز        
با با لهای شکسته چه کنم.

این همه کوچه
این همه خانه
این همه پنجره
با درهای بسته چه کنم.

این همه پله
این همه پل
این همه راه
با پاهای خسته چه کنم.

این همه شب
این همه ستاره
و باغی پُرماه
با چشمان بخون نشسته چه کنم.

این همه جور
این همه جفا
که می دهدم یار
با ابروان بهم پیوسته چه کنم.

این همه دست
این همه نگاه
گره خورده در هم
رشته های از هم گسسته را چه کنم.

دسامبر ٠٧

۱ نظر:

حدیث امرائی گفت...

سلام جناب میرتیموری

وبلاگتان زیباست و نوشته ها و شعر هایتان زیبا تر.به سختی آدرس وبلاگ شما را یافتم. با احترام دعوتید به وبلاگ این حقیر.
برقرار باشید.