۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه


گروتسک ( 10 )


روح مردگان
پر از بدبختی است
ناتوانی ِ بردگان 
ساختن ِ دیوار را به تعلیق نمی اندازد

درالتهاب ِ چشم ِ معبد ها
خواهران ِ خدا استمناء می کنند.

وعده های موعود برای خویشتن داری
خواب را در چشم زنان چینی
می ترساند.

در ساعت اولیه شهری
که نور را با خطوط ِ شب نوشته است
چراغهای غریزه
برای خاموش شدن عجله دارند

سالهای چپ و راست
از هم فاصله گرفته اند
و بیماران مبتلا به قلب
تردید ازهمه ی دردهایشان جاری شده است
نبض احساس، در تنهائی می زند.

می خواهم با تو باشم
بی معبد و بی دیوار
همه چشم...


هژبر

هیچ نظری موجود نیست: