به حاجت کدام خیابان
نماز می بری
کفش بیقرار؟
وقتی که
دل _ کوچه های تنگ
به سوی میدانی می تپد
که در ضیافت کرکس
لاشه ی خسته گان را
به دار آویخته است...
هوای کدام خانه
برای کدام باغ پرپر میزنی
خیال بی عار
این باغچه ی هرزه
هر شب
رهگذران _ مست
زیپ شان را در پیچ دامنش پائین می کشند..
نه
وطن حبابی بیش نیست
که روزی
لای پای همین خیابانها
خواهد ترکید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر