۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه




بازی زبانی یا کافر کردن واژگان مقدس
نگاهی به شعر های( پاره متن ) پگاه احمدی

برآن نیستم تا از دیدگاه نقد کلاسیک به کشف و نیت شاعر درلابلای واژگان متن او بپردازم و به روال نقدهای معمول روحیات شاعر و خواستگاه متن یا نظام واژگانی اش را به مؤلف و زندگی و تحولات شخصی او ارتباط دهم. بلکه آن چیز که نگاه مرا به خودش معطوف داشته معنا گریزی و آشنا زدائی از کلمات و نظام واژگانی است که درمتن های پگاه دیده می شود. این شاخصه ها اگرچه در نوع خود خاص و قابل تآمل و ارزشمندند، اما استفاده مکرر از نماد ها و نشانه هایی خاص که در اغلب متنها دیده می شوند که متن های او را به سوی یکدستی در زبان سوق می دهد.
در پاره متن های ( شعرهای) پگاه احمدی ما بطور مجزا شاهد بازی های متفاوت زبانی هستیم. که حکایت از تسلط او بر زبان و گونه های متفاوت زبانی دارند. اما شاهد بازی زبانی در متن به عنوان یک کل نیستیم.
ما زمانی می توانیم از بازی زبانی در متن سخن به میان آوردیم که در یک متن واحد بازیهای متفاوت زبانی رخ داده باشد. یک متن که با یک گونه زبانی یکدست هرچند با واژگانی بدیع ، تازه و غیر متعارف و رها شده از هرگونه استبداد معنائی و دستوری نوشته شده باشد، فقط بیانگر یک نوع بازی است. بطوریکه اگر دو متن شاعر را در کنار هم بگذاریم ما شاهد دو زبان متفاوت خواهیم بود. اما اگرچند پاره متن را با زبان متفاوت دریک چیدمان با هم همنشین کنیم، در این صورت ما می توانیم شاهد به یک چیدمانی با تنوع زبانی (چند زبانه) باشیم که در آن زبان از یکدستی عبور کرده و به بیان دیگر زبان را قطعه قطعه کرده ایم. یعنی آن ارتباط منطقی زبان را در متن شکسته و گسستی که خاص متنِ عصر حاضر است را تولید نموده ایم. درست مصداق همان شهری را که ویتگنشتاین توصیف کرده بود:
.. ویتگنشتاین می گوید « زبان همچون شهری قدیمی مجموعه ای است پر پیچ و خم، شکل یافته از گذر راه ها، میدانها، خانه های قدیمی و نو، خانه هایی که از آنها در دوره های مختلف ساخته شده است، و این همه در محاصره ی شهرک هایی تازه ساز با خیابانهای مستقیم و خانه های هم شکل.. »
شهری که فروغ در دهه پیش درکتاب تولدی دیگر به نزدیکی های آن رسید و متنی را با تنوع زبانی پدید آورد که در زمان خود مجموعه ای بود بدیع ازغزل و مثنوی و نیمایی وعامیانه، هجایی،ژورنالستیک و غیرنیمایی. این اتفاق در متن های پگاه احمدی دیده نمیشود. اما او اگر چه بطور مجزا بازیهای متفاوتی را تجربه کرده است، اما این تجربه ها هنوز او را در محدوده اثر نگه داشته است. به گونه ای که او بیشتر نه زبان که واژگان را به چالش می کشد. و متن اش را از ابتدا تا انتها به همان زبان به پایان می برد.
در تنوع گسترده ی زبان اگرچه پگاه به هرگونه اش که روی آورده با توانائی آنرا با خلاقیت و ظرافت شاعرانه اش و تخیل قوی اش بخوبی بکار گرفته است ، اما تا کنون درهمان محدوده ی متن های تک زبانی، مانده و می آفریند. بطور مثال اگر زبان متن را به ارکستری تشبیه کنیم که از مجموعه ای از سازها و گونه های متفاوت و متنوع صدائی تشکیل شده است، پگاه تک نواز چیره دستی است که هر سازی را که در آغوش می گیرد با تبحر می نوازد. اما تا کنون به نوشتن یک سنفونی با فرود و فرازهای و تنوع صدائی دست نزده است.
او در سروده ی « ندا » اندکی به سوی گستردگی و تنوع زبانی در متن میرود اما در نیمه ی راه باز به همانجا بر می گردد که حرکت کرده است.

ای " شاهد ِ عهد ِ شباب ! اریب است خون! " ۱
با " هرکه دوش آمده بودم به خواب " اریب است خون!
ای بیت الغزل به معرفت ! که اریب است خون
ای شعرهای بی صِلَت ! چه اریب است خون
....
ت خون !
ما از " امیر " که " آباد " نیست گذشتیم ۵
از تهران که سلسله بر باد نیست ، گذشتیم
از قرن ها تلفظ ّ ِ با " سین " و " صاد " گذشتیم
از قلب ِ مادرانمان که چه ناشاد ... آد گذشتیم
آه ! ای کدام گاهواره وُ ای گاه !
ای دادگاه ! خوابگاه ! قتل گاه ! قبله گاه ! گذشتیم
آه ای فرودگاه ! گاه ... گاه .... گاه ، گذشتیم
آه ای نوار !
آه ای نوار !
با پا و بدون پا و گهی " پایه دار " ! ۶
آه ای نوار ِ پر شده بر حلقه ، دار
آّه ای صدای مُثله شده در غبار !
گذشتیم
ای دیس ! دیس ! دیس !
ای عاشقان ِ تشنه ی ساندیس !
ای داد ، داد ، داد ،
ای داد از امیرآباد
ای گاه / گاه / گاه / ...
ای های های ِ گریه ی من در فرودگاه ...
در آخرین سروده هایش ما با قدرت تخیل و تصویر سازی او مواجه می شویم که با ایجاز دست به چیدمان واژگانی می زند که ادبیت شعرش را بخوبی به نمایش می گذارد. ایجاز از آن نظر که او درعرصه ی تکثر معنا، آشنازدائی را نه بر واژه که در کل متن بکار می گیرد.
مثل:
ای ضارب ِ کبود
ما از هر دو والسّلام، شکستیم.

اینجا متن از دادن معنای واحدی می گریزد. تا خواننده خود در آفرینش متن شرکت جوید و بر حسب موقعیت، جنسیت، دانش، و تجربه خویش به کشف معنا و یا شکل دهی به معنا همت کند. چرا که اینجا ... هردو والسلام ... می توانند هر چیز یا هر فرد یا هر پدیده ای و یا شاید من و خود ضارب باشد. متن، زمان و مکانی ندارد. و بنام فرد یا گروه خاصی نیز امضا نشده است. متنی است با زمانی بی نهایت و فرا مرزی. با این گونه بازی است که متن از سیطره معنا می گریزد تا با خوانش به تعداد مخاطب دریافت و معنا مثکثر گردد. اینجا مؤلف غیبت دارد و متن پیام یا معنای از قبل تعیین شده ای را با خود حمل نمی کند. از این باز یهای زیبا نمونه های زیادی در متن های پگاه احمدی دیده می شود.

اما مورد دیگر که در متن های او بوضوح بر زیبائی و تنوع زبان او سایه اندخته است ، استفاده از کلمات دینی ، اسلامی است که با آشنا زدائی ازآنها و گرفتن معنای متعارف و گاها مقدس شان ، آنان را درنظامی قرار میدهد که برای آن کلمات نا آشنا وغیر متعارف است. اما همین نامعتارف بودن با ورود به نظام واژگانی پگاه است که از تقدس دینی معنایی عبور و هویتی تازه می یابند و به زیبائی باز نمائی می شوند. اواین کلمات مقدس را به مثابه سربازانی که با قدرت به اسارت گرفته وامیدارد تا کافر شوند و رسالت و معنای آیینی و مذهبی خویش را زمین بگذارند و دربازی شاعرانه اش نقش ساحره های زیباروئی را بازی کنند. اما مسئله ای که دراین بازی ادبیت متن های او را تهدید می کند، استفاده مکرراز این کلمات و صفت های مذهبی (قرآنی) است گوئی این واژگان مقدس بازیگران ثابت متن های او شده اند،به زبان دیگر لوگوی نوشتارهایش شده اند. این تکرار و استفاده مستمر زبان او را به سوی یکنواختی و یکدستی می کشاند.
حالا زنی پر از ظهور و زِنا ‍‍
در انتظار حضرتت به دخول آغشته می شود
به داخائو دخیل می بندد وَ دخلش آمده است
حاشیه ی امنِ گندم و هیهات
پشت کلیسای بی نفسِ دنگ
هوا پر از خونِ شفاهیِ سرطان
پر از شراب یخ زده در استخوان بدرود است ...
***
اینجای جاست
اینجا که حلق من به ابد می رسد
لای کبود وُ لاله های اولولعزم
وَ بیشتر ِ گردن و زبان و سَر ِ من شهید خواهد شد ...
***

از کهریزک تا کربلا ( باز نشر )

باز، پوکه از نخاع ِ نفربر گذشت

زیرزمین ِ بوسه در هوای ضدّهوایی حرام شد

جمهوری ام کروکی ِ کهریزک است و کوچه ای که نقش اول داشت را
کبّاده و کِراک، کشته ست ...

سمفونی ِ آخرم همین سوت است که سُرمه از نَفَس اش روی دوده
می ریزد

از کرخه تا کربلا ... ولی کسی هنوز، منتظرِ ماست

"بیا تا برویم"!

کنار ِ " گُلدِن گِیت"

...بیا برویم

سلامتی ِ خون! هنوز، اکنون است!

سلامتیِ دین! هنوز، از کدئین، زیباترم!

سلامتی ِ زندانبان ِ لات!

هوا، هوای لواط است.

***
در تبّت ِ تن ات
مدام در تو تِلو رفتن وُ
در این قرنطینه
طنین ِ تن به تن ِ توو به توو
هوا، انا العشق وُ
خدا همین تَننا

***
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻫﻮﺍی ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ
ﺷﺐ ﺭﺍ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ!
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺘﻴﺒﻪی ﻣﺘﺮﻭک،
ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺪﺍی ﻧﻮﺣﻪ ﻣﯽﺁﻳﺪ
ﺻﺪﺍی ﺩﺍﺭﺑﺴﺖ ﺁﻧﻬﻤﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ،
ﺍﷲ ﻭ ﺍﮐﺒﺮ ﺷﮑﺴﺘﻪی ﺁﻥ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ
ﻭ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ، ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ ، ﺗﺤﺮﻳﻢﺍﻳﻢ!
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺷﺮﻁ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﺮ ﻫﻢ ﺷُﺮﻃﻪ ﺍﺳﺖ،
ﺩﻳﮕﺮ ﺷﻤﻊﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﺪﺍﻡ ﺷﺎﻡ ﻏﺮﻳﺒﺎﻥ ﻣﯽﺑﺮی؟
...
***
ﺍﺯ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎی ﻣﻦ،12
ﻭﻗﺖ ِ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﺁﻳﺪ
ﻭﻗﺖ ِ ﺑﺎﺩ،
ﺍﺯ ﺳﺎﻋﺖ ﺣﺮﺍﻡ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ
ﻋﻘﺮﺑﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
***
بزن به جنّاتی که این جهنم بود
در این جدال ِ جَلَب،
به جز جنون ِ عورت ِ عنیّن ِ این جهان
جانی
برای کندن نیست.
***
پگاه احمدی در کافر کردن واژگان مقدس ( آشنا زدائی ) موفق تراست تا در ایجاد تنوع زبانی یا همان بازهای زبانی در متن.
مورد دیگر در متن های پگاه اجمدی که قابل توجه است « موضوع » است.
« موضوع » اگرچه اهمیتی در تعیین میزان ادبیت یک متن ندارد(چرا که مهم چه گفتن نیست بلکه چگونه گفتن است) اما گاه ادبیت متن را تحت الشعاع قرار میدهد و خالق متن را به سوی چیزی ورای خودِ متن سوق می دهد. موضوع درمتن های پگاه اجمدی برجسته و سمت دهنده دارند و متن تحت تاثیر موضوع و درخدمت روایت های عصیانگر او قرار می گیرند. موضوعاتی مثل زن ، تاریخ و وطن که توسط مذهب و قدرت مذهبی همواره مورد ستم قرار گرفته اند. موضوعات غالب بر متن های او، متن ها را به فریاد نامه های اعتراضی به این ستم تاریخی تبدیل کرده است( که این خود نیز یک نوع یکدست گرائی در متن است ) که گاه متن را بسوی روایت گری عقلانی سوق داده است.
این گونه ی زبانی یا ژانر ( شعر) قالب مناسبی برای روایت نیست. اما روایت هم می تواند گاه تکه ای یا بخشی از متن باشد، نه کل متن. اگر پگاه اجمدی بتواند با همنشینی گونه های متفاوت زبانی در کنار هم در یک کل گسترده بنام متن حرکت و با دوری کردن از روایت گری وعقل گرائی توجه بیشتر به مرکز زدائی از متن ( که در متن های فراوانی موفق بوده است ) بدین گونه که معنا را نه فقط در واژه های منفرد، بلکه در کل متن پخش و گم کند، بدون شک ما شاهد تولیدات ادبی لذت بخشی از او خواهیم بود.
...اینجا که بی هوای تو باید
شب را تکه تکه آتش زد!وقتی از آن کتیبه‌ی متروک،
صدای نوحه می‌آید
صدای داربست آنهمه اعدام،
الله و اکبر شکسته‌ی آن پشت بام
و ما که در این شعر، محرمانه ، تحریم‌ایم!
***
"یا مُجیب"
زانوهایم را در ماهِ کامل بغل کنم
همه‌چیز از حالا نزدیک است
وَ «شمس و طغری» هم،
زیرا من از کناره‌ی سینی‌ها می‌ریزم اگر دروغ بگویم
زیرا من
مثلث‌ام را در خون، پرت کرده‌ام
دریا از ایوانم تا زیتون می‌آید
زیرا حالا، همه‌چیز از حالا نزدیک است
وَ من
که تمامِ سلسله‌ام تاریک شد،
تاریخ‌ام!
با موهایم مشکی، زیرا
خاکم مشکی، زیرا
ایوانم، مشکی
با طلسم وُ جدولِ سنجاق‌های لایقراء!
زیرا او
الواسع، المهیمن، المحصی، البصیر وُ سمیع است!
زیرا من او را در دایره‌های شکسته‌ام تکان تکان دادم!
زیرا کتابِ «خافیه» یعنی رساله‌ای در بابِ علمِ جفر!
پس ما زن‌های همسایه،

-------------------------------------------------------------------------------------

هیچ نظری موجود نیست: