۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه




بچه گی های اتاقم
پُر ِ بوسه های بابا
نوجونی هام چروکید
لای کاغذ و کتابا

مادرم فرشته ای بود
مث ِ عکس ِ توی ِ قابا
بغلش ستاره ای بود
واسه شبهام توی ِ خوابا

توی پنجره تو بودی
مث ِ ماهی توی آّبا
خیالت الهه ای شد
پر کشید از تو حُبابا

شده ایم غریبه حالا
ما به ضرب ِ این حسابا
تو ببین چگونه هردو
گم شدیم پی سرابا


هژبر

هیچ نظری موجود نیست: