۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه



گروتسک (17 )

زمین درخودش سقوط کرده است.
حواس ِ من از تلاطم ِ جهان می لرزد
ابرهای بی ثمر ، در نظم ِ زمان گیج شده اند.
و تلاش ِ جوانه ها با قاعده ی رشد مطابقت ندارد.
برگ ها در انتظار ِ اخباری از ساقه هستند
پائیز و سبزه مذاکره ندارند...
نجارها منتظرند.

درگذر ِ تابستان دوره گرد
یاس، تنظیم رنگ در افسردگی دیوار است.
در این عبور
نگاهم من از رد ِ پای رفتگان فشرده تر می شود
هنوز ایستاده ام
درپشیمانی هایم که پراز خنده های تجربی است.
رویاهایم در مسیر باد نشسته اند
و در پنجره های مهتابی
تخیلم خمیازه می کشد.

درعادت ِ زیستن
سایه ها از قطعات ِ حماسی زمین گیر شده اند
و میل به هستی
در نوشته ها دور ریخته می شود
حیات وحشتی ست دوست داشتنی
که از چند پائیز می گذرد.


هژبر