۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه


گروتسک ( 16)


ذائقه ام
طعمِ تلخِ زمین را 
در هسته های سیب لیس می زند
سینه هایت غروب کرده اند
تنهائی من
سر سام آور شده است.
در فکر برنامه ریزی لبخندی برای لب هایم هستم
تردیدی در دسترس نیست
چشمانم
قربانی چشم انداز کرکس ها شده است.

در انباشت صخره های وهم
تکرار نقشها و لکه ها و رنگهای خورشید
برسنگ های نامتعارف میل
یخ زده است.
در توهم مشکوک ِ خرابه ها
خرده های پرواز از بال کبوتر
بر روی درهای بسته می نشیند.

ماه نیمه تمامی
که در خواب هایم دلنشین شده
شبهای رودخانه را معروف کرده است.
وقت طلوعی دوباره است...

هژبر

هیچ نظری موجود نیست: